خبر
مدیر وبلاگ به دیدار عالی شتافت
پروفسور سوایتوسکی بعد از سقوط دولت خودمختار آذربایجان به رهبری سید جعفر پیشه وری مینویسد:
دولت مستقل به سرعت سقوط کرد و اعضای فرقه دمکرات از ترس انتقام به شوروی پناهنده شدند. در تبریز همان مردمی که فرقه را تشویق کردند، به استقبال ارتش ایران رفتند و دانشآموزان کتابهای درسی را که به زبان مادریشان نوشته شدهبود به طور آشکار به آتش کشیدند. تودههای مردم به وضوح برای حتی یک حکومت خودمختار محلی نیز آمادگی نداشتند چه برسد به جدایی.!!!!!
مطمئنا در شرایط حاضر این آمادگی نه تنها افزایش نیافته بلکه به شدت کاهش یافته پس امیدی برای استقلال نیست و در عصر حاضر مصلحت و شرایط اقتضا میکند که هر تورکی و آذری به نوبه خود دوستان و هم نژادان خود را از تاریخ و تمدن قوم خویش و سرزمین خویش مطلع کند.و برای پاسداری و حفظ زبان تورکی آذربایجانی تلاش کند.
" به جز فعالیت ها و کارهای فرهنگی هیچ کلیدی این قفل را باز نخواهد کرد."
ر اين روز در سال 64 ه’ حضرت ام البنين سلام الله عليها و مادر قمر بني هاشم عليه السلام از دنيا رحلت فرمودند.
(ام البنين عليها السلام سيده نساء العرب: ص 84)
نام
مبارك آن حضرت فاطمه، و كنيه شريفش ام البنين است، و آن حضرت به همين كنيه
معروفند. پدر آن حضرت حزام بن خالد، و مادرشان ليلي دختر شهيد بن ابي عامر
است.
امير المومنين عليه السلام آن حضرت را به همسري برگزيد و خداوند
چهار پسر به آن حضرت عنايت فرمود: حضرت قمر بني هاشم عباس عليه السلام،
عبدالله، جعفر و عثمان عليهماالسلام، كه هر چهار پسر در كربلا شهيد شدند.
بانواني
كه از كربلا به مدينه مراجعت كردند، در خانه ام البنين سلام الله عليها
عزاداري ميكردند. آن حضرت اگرچه در كربلا نبود ولي از ناله و گريه قرار
نداشت و همه روزه به بقيع ميرفت و آنقدر جانسوز مرثيه ميخواند كه مروان
با آن همه قساوت قلب گريه ميكرد. هنگامي كه زنها او را ام البنين خطاب
ميكردند و تسليت ميدادند، ميفرمود:
«ديگر مرا ام البنين نخوانيد. ..».
اين گريه و زاري حضرت ادامه داشت تا بدرود حيات گفت.
(رياحين الشريعه: ج 3، ص 294)
(اعلام الوري: ج 1، ص 300.
كشف الغمه: ج 1، ص 503. مسار الشيعه: ص 31. توضيح المقاصد: ص 13. مصباح
كفعمي: ج 2، ص 597. مصباح المتهجد: ص 732. بحارالانوار: ج 97، ص 375، ج 43،
ص 195)
امام رضا عليه السلام ميفرمايد: «ان فاطمه صديقه شهيده»: «همانا فاطمه راستگو و شهيده است». (اصول كافي: ج 3، ص 475)
در
اين روز در سال 11 ه’ بنابر قول 95 روز، در روز سه شنبه شهادت حضرت بتول
عذراء مظلومه مضروبه حضرت سيده النساء فاطمه زهرا سلام الله عليها به وقوع
پيوسته است.
(مستدرك سفينه البحار: ج 2، ص 85)
دوام مطلب در ادامه مطلب
در سال 36 ه’ در چنين روزي، جنگ جمل اتفاق افتاد
(تتمه المنتهي: ص 22 17. فيض العلام: ص 239)
و بصره فتح شد و نزول نصر از خداوند كريم بر امير المومنين عليه السلام واقع شد.
(مسار الشيعه: ص 31. بحار الانوار: ج 97، ص 384. مصباح كفعمي: ج 2، ص 597. العدد القويه: ص 53. مصباح المتهجد: ص 733)
كفعمي رحمه الله 15 اين ماه را روز جنگ جمل ميداند.
(مصباح كفعمي: ج 2، ص 597)
ابتداي
اين واقعه از آنجا شروع شد كه بعد از بيعت مردم با امير المومنين عليه
السلام، طلحه و زبير به بهانه عمره از مدينه خارج شدند و به عايشه پيوستند.
عبدالله بن عامر كه قبلا عامل عثمان در بصره بود و از طرف امير المومنين
عليه السلامعزل شده بود، به مكه آمد و شتري كه دويست دينار خريده بود براي
عايشه آورد و به طرف بصره حركت كردند تا به اين شهر رسيدند. پس از ورود،
به خانه عثمان بن حنيف عامل امير المومنين عليه السلام ريختند و او را اسير
كردند و بسيار كتك زدند.
امير المومنين عليه السلام براي مقابله با
آنها به طرف بصره حركت فرمودند. در اين جمگ همراه امير المومنين عليه
السلام، امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و همچنين محمد حنفيه و عبدالله
بن جعفر و اولاد عقيل و عدهاي از جوانان بني هاشم همراه با عمار و ابوايوب
انصاري و عدهاي از مهاجر و انصار بودند. 80 نفر از اصحاب بدر، 250 نفر از
كساني كه با پيامبر صلي الله عليه و آله در بيعت شجره شركت كرده بودند و
1500 نفر از ساير اصحاب پيامبر صلي الله عليه و آله شركت كردند.
(بحار الانوار: ج 32، ص 183)
مسلم
مجاشعي را همراه با قرآني فرستادند كه بصريان را به حكم قرآن بخواند، ولي
آنها مسلم را هدف تير ساختند و شهيد كردند. بعد از موعظههاي عمار و
فرمايشات امير المومنين عليه السلام، در دهم جمادي الاولي جنگي را كه عايشه
شروع كرده بود ادامه دادند و امير المومنين عليه السلام در مقام مقابله با
آنها بر آمدند. در اين جمگ از لشكر امير المومنين عليه السلام كه 20 هزار
مرد جنگي بودند پنج هزار نفر شهيد شدند، و از لشكر عايشه كه 30 هزار نفر
بودند 13000 نفر كشته شدند.
(بحار الانوار: ج 32، ص 174، 196، 211.
منتخب التواريخ: ص 161 159. تعداد شهداي لشكر امير المومنين عليه السلام را
هزار و هفتاد نر و نيز هزار و هفتصد نفر و به قولي چهار هزار نفر هم
گفتهاند. )
آخر الامر كه پيروزي نصيب لشكر امير المومنين عليه السلام شد، حضرت كنار هودج عايشه آمدند و فرمودند:
«اي
حميرا، پيامبر تو را امر كرده بود كه به جنگ من بيرون آيي ؟ آيا تو را امر
نفرمود كه در خانه خود بنشيني و بيرون نيايي ؟ بخدا سوگند، انصاف ندادند
آنانكه زنهاي خود را پشت پرده پنهان داشتند و تو را بيرون آوردند». محمد بن
ابي بكر خواهرش را از هودج بيرون كشيد. امير المومنين عليه السلام دستور
داد او را به خانه صفيه دختر حارث بن ابي طلحه ببرند و بعد او را به مكه و
از مكه به مدينه فرستاد. در اين جنگ زيد بن صوحان كه از بزرگان لشكر و
شيعيان امير المومنين عليه السلام بود شهيد شد و آن حضرت بالاي سرش آمده
فرمودند: «اي زيد، خدا رحمتت كند كه تعلقات دنيوي تو اندك بود، و امداد تو
در دين بسيار بود».
در اين روز حضرت زهرا سلام
الله عليها پيراهن ابراهيم خليل الرحمن عليه السلام را به زينب كبري سلام
الله عليها دادند و فرمودند: «هنگامي كه برادرت حسين عليه السلام اين
پيراهن را از تو خواست، بدانكه ساعتي بيشتر مهمان تو نيست، وسپس به بدترين
حالات به دست اولاد زنا كشته ميشود».
اين برنامه سه روز قبل از شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها بود.
(وقايع المشهور: ص 95)
سوگند به آیه های قرآن مجید
سوگند به اشک چشم زهرای شهید
ما در غم فاطمه سیه می پوشیم
گور پدر عید تو ای سال جدید
در سال هفتم هجرت در چنين روزي جنگ موته به وقوع پيوست. تعداد مسلمين در اين جمگ سه هزار نفر و تعدا كفار صد هزار نفر بود.
اين
جنگ از آنجا آغاز شد كه حارث بن امير ازدي كه حامل نامهاي از پيامبر صلي
الله عليه و آله به قيصر روم بود، در زمينهاي موته به دستور شرحبيل بن عمرو
سردار لشكر روم دستگير شد و دستهاي او را بستند و گردنش را زدند. پيامبر
صلي الله عليه و آله از شنيدن اين خبر بسيار ناراحت شدند و لشكري به موته
روانه فرمودند.
در اين جمگ پيامبر صلي الله عليه و آله و امير المومنين
عليه السلام حضور نداشتند و آن حضرت سه امير به ترتيب بر لشكر قرار دادند و
فرمودند: «هر يك شهيد شدند ديگري امير لشكر باشد. جعفر بن ابي طالب، زيد
بن حارثه، عبدالله بن رواحه».
شهادت سه فرمانده:
هر سه اين
بزرگواران شهيد شدند. اول جناب جعفر به ميدان آمد و بعد از مبارزه
دليرانهاي دو دست آن حضرت را قطع كردند، و با اينكه جراحتهاي زيادي بر بدن
جناب جعفر وارد شده بود، اما بواسطه هيبت و شجاعتهاي آن حضرت در ميدان،
كسي جرات جدا كردن سر آن حضرت را نميكرد. لذا دشمن دفعه حمله كرد و بدن آن
حضرت را با نيزه از زمين بلند كردند. در همان لحظه پيامبر صلي الله عليه و
آله در مدينه بر فراز منبر تشريف داشتند و ماجرا را براي مردم بيان
ميفرمودند. ناگهان صورت مبارك را به طرف آسمان بلند كردند و در حق جعفر
دعا فرمودند. خداوند دو بال به آن بزرگوار عنايت فرمود كه با ملايكه در
بهشت پرواز ميكند.
پس از شهادت هر سه امير تعيين شده از طرف پيامبر
صلي الله عليه و آله، را در يك قبر دفن كردند. از خبر شهادت جناب
جعفرپيامبر صلي الله عليه و آله بسيار گريستند و دستور دادند تا سه روز غذا
به منزل جعفر ببرند.
سوابق جعفر:
اولين مردي كه بعد از علي عليه
السلام به امر جناب ابوطالب عليه السلام پشت سر پيامبر صلي الله عليه و آله
نماز خواند، جناب جعفر بود. او از برادرش امير المومنين عليه السلام ده
سال بزرگتر بود.
در حبشه هنگامي كه عمروعاص و ديگران قصد داشتندذ نجاشي
را راضي كنند كه جعفر و همراهانش را تحويل دهد، او آياتي از كتاب الهي
تلاوت نمود كه نجاشي و اطرافيانش گريستند. عمروعاص چندين بار خواست جعفر و
همراهانش را نزد نجاشي افرادي نادرست جلوه دهد ولي نتيجه بر عكس شد و
احترام آنها نيز نزد نجاشي بيشتر شد، مخصوصا زماني كه آيات در رابطه با
حضرت عيسي عليه السلام قرايت شد.
آخر الامر عمروعاص غذايي مسموم تهيه
كرد و براي جعفر فرستاد كه آن حضرت را شهيد كند، ولي گربهاي آمد و از آن
غذا مختصري خورد و بقيه غذا ريخت و آن گربه هم مرد، و توطيه عمروعاص فاش
شد.
در روز فتح خيبر، جعفر به همراه همسرش و ديگر مسلمانان به مدينه
آمدند، و پيامبر صلي الله عليه و آله از آمدن آنان بسيار خوشحال شدند و
فرمودند: «نميدانم به كدام خوشحالتر باشم: به فتح خيبر يا به آمدن جعفر»؟
(منتخب التواريخ: ص 57 - 58. سيري در شرح ابن ابي الحديد: ج 2، ص 410 - 411. وقايع المشهور: ص 94)
ولادت با سعادت حضرت زينب سلام الله عليها در مدينه طيبه در سال پنجم يا ششم هجري در اين روز واقع شده است.
(عقيله بني هاشم عليها السلام: ص 5. زينب الكبري عليها السلام: ص 17. منتخب التواريخ: ص 9594. رياحين الشريعه: ج 3، ص 33)
اقوال ديگر در ولادت آن حضرت
(رياحين الشريعه: ج 3، ص 33)
عبارت است از 5 جمادي الاولي سال 6 ه’، اوايل شعبان سال 6 ه’، ماه رمضان سال 6 ه’، دهه آخر ربيع الثاني در سال 5 يا 6 يا 7 ه’
پدر
بزرگوار آن حضرت امير المومنين عليه السلام، و مادر گرامياش حضرت صديقه
طاهره سلام الله عليها است. همسر آن حضرت جناب عبدالله بن جعفر ابي طالب
عليه السلام، و فرزندان آن حضرت، علي، عون، عباس، محمد و ام كلثوم هستند كه
عون و محمد در كربلا شهيد شدند.
كنيه آن مخدرهام كلثوم، ام عبدالله و ام الحسن است، ولي كنيههاي خاص حضرت ام المصايب، ام الرزايا و ام النواصب است.
القاب آن مخدره بسيار است، و از آن جمله: عقيله بني هاشم، عقيله الطالبين، صديقه صغري
(اشاره به مادرش كه صديقه كبري است و پدرش كه صديق اكبر است)
عصمت
صغري، وليه الله، الراضيه بالقدر و القضاء، صابره البلوي من غير جزع و لا
شكوي، امينه الله، عالمه غير معلمه، فهمه غير مفهمهمحبوبه المصطفي صلي الله
عليه و آله، ثانيه الزهراء سلام الله عليها، الشريفه.
(رياحين الشريعه: ج 3، ص 48)
از
نسل علي فرزند حضرت زينب سلام الله عليها كه معروف به زينبي است فرزندان
زيادي به دنيا آمدهاند، كه سيوطي رسابه زينبيه را در باره آنها تاليف كرده
است.
(منتخب التواريخ: ص 113. تاريخ الخميس: ج 2، ص 317. تذكره الخواص: ص 4)
ماجراي ولادت حضرت :
هنگام
ولادت آن حضرت، پيامبر صلي الله عليه و آله در سفر بودند. امير المومنين
عليه السلام براي نامگذاري اين مولود فرمودند: «بر پيامبر صلي الله عليه و
آله سبقت نميگيرم». تا آنكه حضرت آمدند و منتظر وحي شدند. جبرييل نازل شد و
عرض كرد: خداوند سلام ميرساند و ميفرمايد: «اين دختر را زينب نام بگذار،
چه اينكه اين نام را در لوح محفوظ نوشتهايم».
پيامبر صلي الله عليه و
آله حضرت زينب سلام الله عليها را طلب كرده بوسيدند و فرمودند: «وصيت
ميكنم به حاضرين و غايبين كه اين دختر را به خاطر من پاس بداريد، كه همانا
وي به خريجه كبري سلام الله عليها مانند است». سكينه و وقار آن حضرت را به
خديجه كبري سلام الله عليها و عصمت و حيايش را به فاطمه زهرا سلام الله
عليها و فصاحت و بلاغتش را به علي مرتضي عليه السلام و حلم و بردباريش را
به حسن مجتبي عليه السلام و شجاعت و قوت قلبش را به حضرت سيد الشهداء عليه
السلام همانند نمودهاند.
ابن حجر در اصابه و ابن اثير در اسد الغابه
در حالات آن حضرت نوشتهاند: در مجلس يزيد لعنت الله عليه حضرت زينب سلام
الله عليها كلماتي فرمودند كه دلالت بر قوت قلب آن حضرت دارد. آن حضرت در
كرم و بصيرت و حلم مشهور خاندان بني هاشم و عرب بوده، و بين جمال و جلال،
سيرت و صورت و اخلاق و فضيلت جمع كرد. شبها در عبادت بود و روزها روزه و او
به اهل تقوي معروف بود .
(مجله الاسلام: شماره 27، محمد غالب شافعي)
نهم مارس 2013
چند سوال مطرح است از جمله اینکه:
آیا ارزش شهادت اینقدر پایین آمده که کسی که در بیمارستان میمیرد و دین و مذهب نا معلومی دارد وکافر است را باید شهید نامید؟
آیا جناب احمدی نژاد عالم به غیب هستند که میفرمایند جناب چاوز رجعت خواهد کرد؟
آیا 313 نفرکه از اصحاب حضرت صاحب هستند همگی شیعه نیستند و یا به فموده رئیس جمهور شخصی کافر از اصحاب حضرت است؟
آیا اعلام عزای عمومی برای برادران بحرینی و پاکستانی و تمام شیعیانی که شهید میشوند اولویت دارد یا عزای عمومی برای یک کافر؟؟؟!؟!!!؟!؟!؟
قلايد النحور: ج ربيع الثاني، ص 229 225. فرسان الهيجاء: ج 2، ص 217. بحار الانوار: ج 45، ص 333)
در
اين روز مختار شاد كننده دلهاي شكسته اهل بيت عليهم السلام با نداي «يا
لثارات الحسين» در كوفه قيام كرد.مختار در سال اول هجرت در طايف به دنيا
آمد و در سال 67 ه’ در كوفه به دست مصعب بن زبير به شهادت رسيد. كنيه او
ابواسحاق است. ابوعبيدهپدرش از صحابه بزرگ بود كه در جنگ با فارس شهيد شد.
بعد از پدر، دو برادرش حكم و جبير شهيد شدند.
مختار در هيجده ماه
حكومتش، هيجده هزار نفر از قاتلين سيد السهداء عليه السلام را به جهنم
فرستاد. اين به غير از كساني است كه به دست اصحاب و ياران او و ابراهيم بن
مالك اشتر در بيرون كوفه و در كنار نهر خازر كشته شدند.
سعد عموي مختار از طرف امير المومنين و امام حسن عليهماالسلام والي مداين بود، و هرگاه جايي ميرفت مختار را به جاي خود ميگذاشت.
امير المومنين عليه السلام به او خبر از فتح و ظفر دادند، و ميثم تمار در زندان كوفه او را بشارت داد.
در
روز عيد قربان ابومحمد حكم بن مختار خدمت امام باقر عليه السلام آمد. بعد
از اينكه خود را معرفي كرد، امام باقر عليه السلام او را نزد خود خواند و
او عرض كرد: آقاي من، مردم در باره پدر من بسيار سخن ميگويند. به خدا قسم
سخن درست كلام شماست و هر چه شما بفرماييد آن را قبول دارم. امام عليه
السلام فرمود: سبحان الله،پدرم خبر داد كه مهريه مادر من از پولي بود كه
مختار آن را براي پدرم فرستاد. مختار خانههاي خراب ما را آباد كرد، و
دشمنان ما را به قتل رسانيد، و هر خوني كه از ما ريخته شد طلب نمود. آنگاه
سه مرتبه فرمود: «رحم الله اباك».
در كودكي، امير المومنين عليه السلام
او را روي زانوي خويش مينشاند و به او لطف و مرحمت ميفرمود. امام باقر
عليه السلامميفرمايد: بخدا قسم پدرم مرا خبر داد كه مختار نزد فاطمه بنت
امير المومنين عليه السلام ميآمد، و آن مخدره براي او فرش پهن نموده پشتي
برايش ميگذاشت. سپس فرمود: «هر حقي كه ما نزد كسي داشتيم او مطالبه نمود».
در روايت ديگر ميفرمايد: «هنگامي كه مختار سر نحس عبيدالله را براي
امام زين العابدين عليه السلام فرستاد، آن حضرت سر سفره بود و خوشحال شد و
دعا فرمود».
(فرسان الهيجاء: ج 2، ص 198، 199، 244، 245)
بنابر قول ديگري قيام مختار در شب 14 ربيع الاول سال 66 ه’
(بحار الانوار: ج 45، ص 386)
و بنابر قولي 16 ربيع الثاني بوده است.
(بحار الانوار: ج 45، ص 333. قلايد النحور: ج ربيع الثاني، ص 232)